پر پرواز...
عمومی
ميخواهم بگويم ......
فقر همه جا سر ميكشد .......
فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست ......
فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......
فقر، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......
فقر، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است، كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......
فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....
فقر، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....
فقر، همه جا سر ميكشد ........
فقر، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..
فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است ...
دکتر شریعتی
جمعه 20 اسفند 1389برچسب:برگرفته از وبلاگ دوستم, :: 16:54 :: نويسنده : مظاهری.ف
پنجره
در بيمارستاني، دو بيمار در يک اتاق بستري بودند. يکي از بيماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر يک ساعت روي تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشيند ولي بيمار ديگر مجبور بود هيچ تکاني نخورد و هميشه پشت به هم اتاقيش روي تخت بخوابد. آنها ساعتها با هم صحبت ميکردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازي يا تعتيلاتشان با هم حرف ميزدند و هر روز بعد از ظهر، بيماري که تختش کنار پنجره بود، مينشست و تمام چيزهائي که بيرون از پنجره ميديد، براي هم اتاقيش توصيف ميکرد. پنجره، رو به يک پارک بود که درياچه زيبائي داشت. مرغابيها و قوها در درياچه شنا ميکردند و کودکان با قايقهاي تفريحيشان در آب سرگرم بودند. درختان کهن، به منظره بيرون، زيبيايي خاصي بخشيده بود و تصويري زيبا از شهر در افق دور دست ديده ميشد. همانطور که مرد کنار پنجره اين جزئيات را توصيف ميکرد، هم اتاقيش جشمانش را ميبست و اين مناظر را در ذهن خود مجسم ميکرد و روحي تازه ميگرفت. روزها و هفتهها سپري شد. تا اينکه روزي مرد کناز پنجره از دنيا رفت و مستخدمان بيمارستان جسد او را از اتاق بيرون بردند. مرد ديگر که بسيار ناراحت بود تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند. پرستار اين کار را با رضايت انجام داد. مرد به آرامي و با درد بسيار، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولين نگاهش را به دنياي بيرون از پنجره بيندازد. بالاخره ميتوانست آن منظره زيبا را با چشمان خودش ببيند ولي در کمال تعجب، با يک ديوار بلند مواجه شد! مرد متعجب به پرستار گفت که هم اتاقيش هميشه مناظر دل انگيزي را از پشت پنجره براي او توصيف ميکرده است. پرستار پاسخ داد: ولي آن مرد کاملا نابينا بود سه شنبه 17 اسفند 1389برچسب:, :: 16:16 :: نويسنده : مظاهری.ف
ما نگوییم بد و میل به ناحـق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن اسـت که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتـر دانـش نزنیم
سر حق بر ورق شـعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتـش به می صـاف مروق نکنیم
خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسـب سیه و زین مغرق نکنیم
آسمان کشـتی ارباب هنر میشکند
تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم
گر بدی گفت حسـودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصـم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم. یک شنبه 15 اسفند 1389برچسب:, :: 15:35 :: نويسنده : مظاهری.ف
اگر تمام شب برا ی از دست دادن خورشید گریه کنی لذت دیدن ستاره ها را هم از دست خواهی داد
**
زندگی تفسیر سه کلمه است : خندیدن .... بخشیدن .... و فراموش کردن .... پس.... بخند .... ببخش .... و فراموش کن
**
فرقی نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران… زلال که باشی، آسمان در توست
سه شنبه 10 اسفند 1389برچسب:, :: 20:47 :: نويسنده : مظاهری.ف
زندگی میگذرد . . .
سال ها دل غرق آتش بود و خاکستر نداشت
بازکردم این صدف را بارها گوهر نداشت
از تهیدستی قناعت پیشه کردم سال ها
زندگی جز شرمساری مایه ای دیگر نداشت
هرکجا رفتم به استقبالم آمد بی کسی
عشق در سودای خود چیزی از این بهتر نداشت
بارها گفتی ولی از ابتدای عاشقی
قصه سرگشتگیهایت مگر آخر نداشت
سالها بر دوش حسرتها کشیدم بار عشق
هیچ دستی این امانت را ز دوشم برنداشت
کاش می آمد و می دیدم که از خود رفته ام
آنکه عاشق بودنم را یک نفس باور نداشت
آسمان یک پرده از تقدیر را اجرا نکرد
گویی از روز ازل این صحنه بازیگر نداشت
سه شنبه 10 اسفند 1389برچسب:, :: 20:36 :: نويسنده : مظاهری.ف
شاتصویری از پسر10 ساله ای که عکس جنینی اش دنیارا تکان داد...يد شما با اين عكس آشنا باشيد . اين عكسدر ۱۹ آگوست سال ۱۹۹۹ توسط مايكل كلنسى عكاس مجله اچ بي سي گرفته شده است .
جنيني كه در اين عكس دست جراح را در دستخود گرفته جنيني است كه دچار بيماري مادرزادي اسپاينا بيفيدا ( spina bifida ) (بيرون زدگي نخاع به علت بستهنشدن كانال نخاعي ) بوده است . در صورتي كه حاملگي ورشد جنين به همين شكل ادامه مي يافت در ماه هاي آتي احتمال مرگ و يا فلج جنين بسياربالا بود و براي اولين بار در تاريخ پزشكي قرار شد اين جنين در هفته ۲۱ بارداري درداخل رحم مادر توسط جراح تحت عمل قرار گيرد .
نام اين كودك ساموئل ( Samuel Armas ) ونام جراح دكتر جوزف برونر ( Dr. Joseph Bruner) است . اين عمل در يك مركز پزشكيدانشگاهي ( Nashville’s Vanderbuilt University Medical Center ) انجامشد.
اين عكس بارها در اينترنت انتشار يافتبدون آنكه داستان واقعي آن در جايي ذكر گردد و هر چه انتشار يافت بيشتر به افسانه وتخيلات گويندگان آن ارتباط داشت .
بعد از عمل ، اين جنين ( ساموئل فعلي ) دست خود را از داخل رحم خارج كرد و انگشت جراح را در دست گرفت و با قدرت فشرد به شكلي كه دكتر برونر در تن خود ارتعاش و مورموري را احساس كرد . در اين لحظه عكاس يو..اس.تودي كه براي ثبت تاريخ اولين جراحي داخل رحم در محل حاضر بود تصويري را شكار كرد كه افكار
عمومي جهان را تحت تاثير قرار داد.
پنج شنبه 5 اسفند 1389برچسب:, :: 1:48 :: نويسنده : مظاهری.ف آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
||
|